نکات کلیدی این مطلب:
- تکیه بیش از حد بر ابراز احساسات میتواند به ضرر ما تمام شود.
- ابراز خشم با هدف تخلیه خشم، اغلب باعث تقویت خشم میشود.
- یکی از خطرات ظریف ابراز احساسات، این است که میتواند توهم پیشرفت ایجاد کند.
کلینیک روانشناسی و مشاوره آوان – در جلسات درمانی، مراجعین گاهی اوقات اصرار دارند که بیشتر جلسه را به ابراز احساسات اختصاص دهند. در ظاهر، این منطقی به نظر میرسد؛ درمانگران شنوندگان آموزشدیدهای هستند و داشتن «فضای امن برای ابراز احساسات» میتواند بسیار ارزشمند باشد. بنابراین، بسیاری از درمانگران نه تنها به مراجعین خود اجازه میدهند، بلکه اغلب آنها را تشویق میکنند که در جلسه ابراز احساسات کنند. همچنین، ابراز احساسات به شکل پذیرفتهشده از تسکین استرس در خارج از جلسات درمانی تبدیل شده است. چه تماس تلفنی طولانی با یک دوست باشد، چه نوشتن خاطرات روزانه یا یک پست در رسانههای اجتماعی، عمل «بیرون ریختن احساسات از سینه» در اغلب موارد ذاتاً درمان تلقی میشود. این موضوع تا حدودی حقیقت دارد. فروید این را کشف کرد و آن را «درمان از طریق صحبت کردن» نامید.
اما، اگرچه ابراز کلامی احساسات بدون شک مهم است (این امر برای چگونگی خودکنترلی و پیوند اجتماعی انسانها اساسی است) اما همانطور که پیشبینی میشود، اگر بیش از حد باشد میتواند مشکلساز شود. من معتقدم که تکیه بیش از حد بر ابراز احساسات میتواند به ضرر ما تمام شود. ابراز ناامیدیهایمان به دفعات زیاد یا با شدت زیاد میتواند انگیزه ما را برای تغییر آنچه از آن ناراحت هستیم، کاهش دهد. ابراز بیش از حد احساسات به جای اینکه به حل و فصل منجر شود، میتواند ما را در وضعیتی قرار دهد که در لحظه احساس راحتی کنیم، اما در درازمدت در آن گیر کنیم.

تله تسکین موقت
بیپرده گویی میتواند حس خوبی داشته باشد زیرا باعث رهایی فوری از مسائل عاطفی میشود. صحبت کردن در مورد آنچه ما را ناامید یا ناراحت میکند میتواند سیستم پاداش مغز را فعال کند و حس موقت ارتباط، اعتبارسنجی و تسکین را ارائه دهد. اما نکته منفی این است که به اعتقاد من، این تسکین میتواند به نوعی تله روانی تبدیل شود. اگر ما به طور مداوم با ابراز احساسات بدون حرکت به سمت عمل ویا تغییر، خود را تسکین دهیم، شروع به مرتبط کردن تسکین فقط با ابراز احساسات میکنیم، نه با حل مسئله.
روانشناس برد بوشمن (Brad Bushman) استاد دانشگاه ایالتی اوهایو که به طور گسترده در مورد علل و پیامدهای پرخاشگری فعالیت میکند، تحقیقاتی انجام داد که نشان میدهد تخلیه هیجانی یا این ایده که ما با ابراز خشم خود، خشم را آزاد میکنیم، اغلب به تقویت خشم منجر میشود. در یک مطالعه، شرکتکنندگان تشویق شدند در حالی که به کسی که آنها را عصبانی کرده فکر میکنند، به یک کیسه بوکس ضربه بزنند. پس از مدت کوتاهی خشم آنها افزایش پیدا کرد و پرخاشگرتر شدند. همین اتفاق میتواند در مورد تخلیه کلامی نیز رخ دهد: هرچه بیشتر روایت ناامیدی خود را تکرار کنیم، بیشتر در ذهنمان ریشه میدواند. (پیشنهاد میشود مطلب سرکوب احساسات و راهکارهایی برای جلوگیری را مطالعه کنید.)
انرژی احساسی به عنوان سوختی برای تغییر
احساساتی که به طور سنتی به عنوان “احساسات منفی” شناخته میشوند (مانند ناامیدی، خشم، غم و اضطراب) ذاتاً مشکلساز نیستند. در واقع، آنها اغلب انگیزههای قدرتمندی برای تغییر هستند. آنها ما را از عدم هماهنگی آگاه میکنند و به ما انرژی روانی برای اقدام میدهند (به این روند “احساس” میگویند زیرا نیرویی است که ما را به حرکت وامیدارد). اما اگر این انرژی را صرفاً صرف ابراز احساسات کنیم، ممکن است فوریت لازم برای انجام کاری متفاوت را از دست بدهیم.
این را میتوان با در نظر گرفتن احساسات به عنوان سوخت نشان داد. شما میتوانید این سوخت را به دو روش بسوزانید: برای ایجاد گرما (آرامش) یا برای ایجاد حرکت (تغییر). ابراز احساسات، سوخت احساسی را میسوزاند تا گرما ایجاد کند و راحتی و اعتبار به ارمغان بیاورد. اما اگر تمام سوخت شما به گرما تبدیل شود، دیگر سوختی برای حرکت رو به جلو باقی نمیماند. به عبارت دیگر، اگر مدام در مورد ناعادلانه بودن شغلمان صحبت کنیم بدون اینکه هرگز به دنبال شغل جدیدی باشیم، در نارضایتی مهارت پیدا میکنیم و به طور فزایندهای از راهحل دورتر میشویم. (پیشنهاد میشود مطلب 3 روش برای غلبه بر طغیان هیجانی را مطالعه کنید.)
خطر حفظ وضع موجود
به اعتقاد من، یکی از خطرات ظریفتر ابراز احساسات بیش از حد، این است که میتواند توهم پیشرفت ایجاد کند. اگر در مورد مشکل صحبت کنیم، احساس میکنیم که در حال انجام کاری در مورد آن هستیم. اما ابراز احساسات بدون اقدام، به یک حلقه تبدیل میشود. به این ترتیب که اگر احساس بدی داشته باشید، در مورد آن صحبت میکنید، لحظهای احساس بهتری خواهید داشت، سپس دوباره تکرار میکنید.
با گذشت زمان، این حلقه میتواند اختلال عملکرد را عادی کند. ما شروع به این باور میکنیم که وضعیت غیرقابل تغییر است و بهترین کاری که میتوانیم انجام دهیم این است که در عین شکایت، از آن جان سالم به در ببریم.
علاوه بر این، ابراز احساسات اغلب دیگران را به جانبداری دعوت میکند که میتواند به جای گسترش دیدگاه ما، احساسات را تثبیت کند. برای مثال، دوستان و خانوادهای که با داستان ما همدردی میکنند، ممکن است ناخواسته حس قربانی بودن را تقویت کنند. اگرچه حمایت بسیار مهم است، اما داشتن افرادی که به آرامی بپرسند «در مورد آن چه کار خواهید کرد؟» نیز مهم است. (پیشنهاد میشود مطلب آیا تحت تأثیر احساسات خود هستید؟ را مطالعه کنید.)
یافتن تعادل سالمتر
این به این معنی نیست که باید احساسات خود را سرکوب کنیم یا از صحبت کردن در مورد احساسات خودداری کنیم. ابراز احساسات برای سلامت عاطفی ضروری است. اما مهم است که بین ابراز احساسات و عمل تعادل برقرار کنیم. در زیر چند راه برای انجام این کار آورده شده است:
- برای ابراز احساسات خود محدودیت زمانی تعیین کنید. حداکثر ۱۰ دقیقه به خودتان فرصت دهید تا در مورد آن صحبت کنید، سپس مستقیماً به حل مسئله بپردازید.
- سوالات روشن کننده بپرسید. بعد از ابراز احساسات، تأمل کنید و از خودتان بپرسید: من واقعاً از چه چیزی ناراحت هستم؟ روی کدام بخش از این موضوع کنترل دارم؟ مراقبه میتواند در اینجا مفید باشد.
- احساسات را به سمت تغییر هدایت کنید. از انرژی ناشی از خشم یا ناامیدی برای انجام یک اقدام کوچک استفاده کنید، حتی اگر فقط تعیین مرز، برنامهریزی یا درخواست کمک (بدون ابراز احساسات) باشد.
- به دنبال پاسخگویی باشید. با افرادی صحبت کنید که نه تنها احساسات شما را تأیید میکنند، بلکه با محبت شما را برای رشد به چالش میکشند. یکی از مواردی که من را آزار میدهد این است که درمانگران صرفاً مراجع خود را تأیید و با او موافقت میکنند، بدون اینکه او را به چالش بکشند یا به او کمک کنند تا نقش خود را در آنچه که او را آزار میدهد ببیند.
در پایان
خلاصه کردن احساسات میتواند روشی سالم و ضروری باشد و اغلب هم هست، به خصوص وقتی احساس میکنیم کسی ما را نشنیده یا غرق در مشکلات هستیم. گاهی اوقات، ابراز احساسات میتواند به ما کمک کند تا ببینیم چگونه میتوانیم اقدام کنیم و کدام اقدامات را باید انجام دهیم. اما وقتی به استراتژی اصلی مقابله تبدیل میشود، میتواند مانع رشد شود و همان الگوهایی را که سعی در فرار از آنها داریم، تثبیت کند. همانطور که قبلاً گفته شد، قابل درک است که زیادهروی در در هر زمینهای مطمئناً میتواند نتیجه معکوس داشته باشد. در حالت ایدهآل، ابراز احساسات باید به عنوان پلی برای بینش و تحول باشد، نه جایگزینی برای آن. با یادگیری مهار قدرت احساساتمان، مانند استفاده از مشاوره فردی و اقدام متفکرانه و ارادی، به جای رها کردن صرف احساسات، میتوانیم احتمال تغییر واقعی و پایدار را افزایش دهیم.
«پیشنهاد میشود از تست های شخصیت کلینیک روانشناسی آوان که به صورت رایگان در اختیار شما قرار داده شده است، برای آشنایی و آگاهی بیشتر از خودتان استفاده کنید.»
مطالب مشابه:
- چگونه شرم ناشی از احساسات را از بین ببریم؟
- 4 نکنه مهم برای آگاهی از احساسات کودکان
- درک خودکنترلی و قدرت پذیرش احساسات
- ایکاش والدینم احساسات را به من یاد می دادند
- 12 روش برای توجه به احساسات و بهبود زندگی
- چگونه ارزش های خود را بشناسیم؟
- خود کاذب؛ زندانی که خودمان ساختهایم
- زبان؛ سلاحی که یا میسازد یا ویران میکند
- التیام از آسیبهای دوران کودکی و بازسازی عزت نفس
- هنر رها کردن
- کنترل هیجان و بیش فعالی (ADHD)
- 12 راهکار برای مقابله با فشار روانی بیکاری
- ترس از طرد شدن و راهکارهای مقابله با آن
- راهنمای واکنش موثر به خشم