کلینیک روانشناسی آوان – یک افسانه فراگیر در دنیای شرکت ها وجود دارد که می گوید، رهبری یک شرکت بزرگ یک مهارت قابل انتقال است: هنگامی که یاد گرفتید چگونه یک رئیس موفق باشید، می توانید بین شرکت های مختلف جابجا شوید و همیشه موفق خواهید شد. ایده کلی این است که اگر یک مدیر عامل موفق هستید، این باید به این معنی باشد که علاوه بر مهارت در ویژگیهای کاری که شرکت شما انجام میدهد، در مدیریت یک تیم بزرگ و گرفتن بهترین نتیجه از آنها نیز مهارت دارید. مدیر عامل موفق بودن نیاز به مهارت های رهبری دارد و زمانی که آنها را داشته باشید، می توانید هر شرکتی را رهبری کنید.
این تفکر در حال حاضر بسیار شایع است، زیرا شاهد شواهدی هستیم که نشان میدهد مدیریت موفقیتآمیز یک شرکت خودروسازی تضمینی برای اداره یک شرکت رسانه اجتماعی نیست. البته این اولین بار نیست که با این تفکر مواجه می شویم. به عنوان مثال، وقتی مدیران اجرایی بلند پرواز از شرکتهای مختلف به مدیریت دانشگاه وارد میشوند، به ندرت پیش می آید که موفق شوند.
همانطور که مشخص است، شواهد حکایتی فراوانی علیه تفکر مهارت های رهبری عمومی وجود دارد. مطالعه اخیر بررسی کرد که مدیران اجرایی چگونه زمانی که به شغل دیگری منتقل می شوند موفق عمل می کنند. این مطالعه بر اساس یک یا دو مورد پرمخاطب، مانند مواردی که در بالا ذکر شد، نتیجهگیری نمیکرد، بلکه بر روی یک نمونه بسیار بزرگ از 1300 نفر بود. نتایج نشان میدهد که فقط آن دسته از مدیران عاملی که به شغل جدیدی که به اندازه کافی شبیه به شغل قبلی آنها بود منتقل شدند، خوب عمل کردند. بنابراین، مدیر عامل موفق یک شرکت فناوری، احتمال موفقیت شما را به عنوان مدیرعامل یک شرکت فناوری دیگر افزایش میدهد. اما مدیر عامل موفق یک فروشگاه زنجیرهای، احتمال اینکه مدیر عامل موفق یک شرکت فناوری باشید را افزایش نمیدهد. در واقع، احتمال آن را کمتر می کند.
با توجه به این موضوع، هیچ کس نباید از آنچه در سطح رهبری توییتر می گذرد شگفت زده شود. در مورد عدم تطابق موفقیت تسلا و هفته های نه چندان موفق اخیر در توییتر، هیچ کمبودی وجود ندارد. شاید ایلان ماسک در واقع به آن خوبی که عموماً به عنوان مدیرعامل تسلا فکر میکردند خوب نبود یا شاید هر کاری که در توییتر انجام میدهد عمداً و عمداً انجام میدهد (ممکن است، اما به احتمال زیاد). اما یک توضیح بسیار سادهتر وجود دارد: توییتر به همان اندازه که در طیف شرکتها قرار میگیرد با تسلا متفاوت است. فقط برای ذکر مهمترین واقعیت: تسلا بدون هیچ تبلیغاتی فروخت، در حالی که 90 درصد درآمد توییتر از تبلیغات است. خوب بودن در اجرای اولی ربطی به خوب بودن در اجرای دومی ندارد.
در این مطلب دو درس کلی وجود دارد. اولین درس این است که یک شرکت یک میکروسیستم شکننده و متعادل است. و هر شرکتی نوع متفاوتی از میکروسیستم با نقاط قوت، ضعف، فضاهای مانور و میکروفرهنگ های بسیار متفاوت است. فقط به این دلیل که دانستید یک میکروسیستم چگونه کار می کند به این معنی نیست که می دانید همه آنها چگونه کار می کنند.
درس دوم در مورد غرور است. تقریباً همه ما فکر می کنیم تقریباً در همه چیز بهتر از حد متوسط هستیم. به عنوان مثال، 93 درصد از رانندگان فکر می کنند که در رانندگی بهتر از حد متوسط هستند، یعنی 43 درصد ما دچار توهم هستیم. بیش از 90 درصد از اساتید دانشگاه فکر می کنند تدریس آنها بهتر از حد متوسط است. 85 درصد از نوجوانان فکر می کنند که بهتر از حد متوسط با دیگران رابطه خوبی دارند و 25 درصد از آنها فکر می کنند که از این نظر جزو 1 درصد برتر هستند. یافته های بسیار دیگری از این دست وجود دارد. اگر در یک زمینه خوب هستید، بسیار وسوسه انگیز است که فکر کنید در زمینه های دیگر نیز خوب هستید. اما این نادرست است، نه فقط برای مدیران عامل، بلکه متأسفانه برای همه ما.
محمد امین مختاریان
مطالب مرتبط:
- اهمال کاری، راهی برای نادیده گرفتن خود
- شکست سخت است و یادگیری از آن سخت تر
- 5 استراتژی برای غلبه بر “بی حوصلگی مزمن”