اصول اولیه انسان بودن - کلینیک روانشناسی آوان | مرکز مشاوره روانشناختی

اصول اولیه انسان بودن

فهرست مطالب

نکات کلیدی این مطلب:

  • انسانیت، ظرفیتی ذاتی برای علاقه به دیگران است و این اساس دلبستگی را تشکیل می‌دهد.
  • به نظر می‌رسد انسان‌ها در میان حیوانات، از نظر نیاز به ایجاد تعادل بین دو غریزه متضاد، منحصر به فرد هستند.
  • احساسات را تأیید کنید اما بر اساس ارزش‌ها عمل کنید.

کلینیک روانشناسی و مشاوره آوان – اصول اولیه عبارتند از مفاهیم یا فرضیات اساسی که یک نظریه، سیستم یا روش بر اساس آنها بنا شده است.

استدلال اصولی اولیه، مسائل پیچیده را به اساسی‌ترین و بنیادی‌ترین عناصر تجزیه می‌کند و سپس راه‌حل‌های جدیدی می‌سازد.

طبیعت انسان با وجود تنوع گسترده‌ی ویژگی‌ها که برخی از آن‌ها متناقض هستند و ما را به جهات مخالف می‌کشانند، بسیار پیچیده است. من انسانیت را به عنوان یک اصل اولیه‌ی غیرقابل تقلیل پیشنهاد می‌کنم.

انسانیت، ظرفیتی ذاتی برای علاقه به دیگران است و این اساس دلبستگی را تشکیل می‌دهد. به غیر از اختلالات عصبی، انسانیت به علاقه به رفاه دیگران تبدیل می‌شود. والدین نوزادان می‌دانند که اگر خودشان خوب نباشند، نوزادشان هم خوب نیست.

در نمودهای توسعه‌یافته‌تر، انسانیت رفتارهای محترمانه، یاری‌رسان، پرورش‌دهنده، محافظت‌کننده و نوع‌دوستانه را برمی‌انگیزد. همچنین در ناملایمات شدید، فداکاری و نجات را برمی‌انگیزد.

انسانیت به ما اجازه می‌دهد تا فراتر از محدوده‌های تجربه شخصی و تعصب رشد کنیم تا ارزش ذاتی دیگران را تشخیص دهیم. هرچه بیشتر با انسانیت در ارتباط باشیم، احساس انسانیت بیشتری می‌کنیم. وقتی از آن دور باشیم، کمتر احساس انسانیت می‌کنیم.

کودکانی که خلق و خوی خجالتی و خوددار دارند، به طور طبیعی طیف محدودی از اصول اولیه انسانی را دارند که معمولاً به مراقبان نزدیک محدود می‌شود (آنها با غریبه‌ها خوب کنار نمی‌آیند). برای سایر کودکان، خوددار بودن از اصول اولیه انسانی زمانی ایجاد می‌شود که علاقه به دیگران منجر به آسیب یا طرد شدن شود. (پیشنهاد می‌شود مطلب تاثیر منفی غریزه والدین بر تربیت فرزندان را مطالعه کنید.)

اصول اولیه انسان بودن

تضاد عشق و استقلال

به نظر می‌رسد انسان‌ها در میان حیوانات، از نظر نیاز به ایجاد تعادل بین دو غریزه متضاد، منحصر به فرد هستند. غریزه خودمختار بودن (توانایی تصمیم‌گیری در مورد افکار، تخیل، خلاقیت، احساسات و رفتار) باید با غریزه‌ای به همان اندازه قوی برای ارتباط با افراد مهم زندگی رقابت کند. ما می‌خواهیم آزاد و مستقل باشیم، بدون اینکه احساس کنیم تحت کنترل هستیم. در عین حال، می‌خواهیم برای حمایت و همکاری به افراد مهم زندگی خود تکیه کنیم و آنها را نیز به خود متکی کنیم.

سایر حیوانات اجتماعی (آنهایی که در گروه‌ها و دسته‌ها زندگی می‌کنند و پیوندهای عاطفی ابتدایی تشکیل می‌دهند) حس فردیت نسبتاً کمی برای ابراز و دفاع دارند یا اصلاً ندارند. حیوانات منزوی آزاد و مستقل هستند اما پیوندهایی با دیگران ایجاد نمی‌کنند که فراتر از دوران نوزادی مادر دوام بیاورد. فقط انسان‌ها با انگیزه‌های قدرتمندی که ما را به جهات مخالف می‌کشند، دست و پنجه نرم می‌کنند، جایی که سرمایه‌گذاری عاطفی بیش از حد در یک زمینه، سرمایه‌گذاری عاطفی در زمینه دیگر را مختل می‌کند. (پیشنهاد می‌شود مطلب تسلط، استقلال و اختیار را مطالعه کنید.)

تضاد انسانیت و پرخاشگری اساسی

پرخاشگری اولین تضاد طبیعت انسان است که به طور قابل مشاهده‌ای ظاهر می‌شود. کودکان نوپا گاهی اوقات اسباب‌بازی‌ها را تنبیه می‌کنند و بسیاری از آنها مرحله‌ای از کتک زدن، لگد زدن، خراشیدن یا گاز گرفتن خواهر و برادر و مراقبان خود را تجربه می‌کنند. اینها عمدتاً اعمال ابرازی بدون بدخواهی هستند، مگر اینکه خشونت کودک نوپا با خشونت والدین تنبیه شود.

در بزرگسالی، کشش متضاد انسانیت و پرخاشگری اساسی در خیابان‌ها و سیاست نمایان می‌شود. این کشش در خانه به شکل خشونت خانگی و سوءاستفاده عاطفی، جنسی و کودک‌آزاری وجود دارد. این تناقض دراماتیک به طرز تکان‌دهنده‌ای در افسانه گرگ و روح که نسخه‌های مختلفی از آن وجود دارد، به تصویر کشیده شده است. در زیر به نسخه‌ای که من بیشتر دوست دارم، نگاهی می‌اندازیم.

پسر جوانی با پدربزرگ پیرش احساس نزدیکی زیادی می‌کرد. یک روز صبح، کودک ناراحت بود زیرا شب قبل، مرد محترمی در روستا، همسر و برادرش را به طرز وحشیانه‌ای کتک زده بود. بزرگسالان می‌توانستند دلیل آن را بفهمند، اما کودک گیج شده بود. او از پدربزرگش پرسید که چگونه این مرد محترم می‌تواند چنین کار وحشتناکی انجام دهد.

پدربزرگ توضیح داد که همه ما گرگی در درون خود داریم که می‌تواند شرور و بی‌رحم باشد.

از آنجایی که پسر کوچک دیده بود که آن مرد چقدر به همسر و برادرش محبت می‌کند، برایشان شکار می‌کند و فداکاری می‌کند، اعتراض کرد و از پدربزرگ پرسید «چطور می‌توانست این کارها را بکند اگر درونش یک گرگ وحشی و بی‌رحم داشت؟»

پدربزرگ توضیح داد که ما نیز روحی در درون خود داریم که مهربان و دلسوز است. گرگ و روح برای بیرون آمدن با هم رقابت می‌کنند.

پسر کوچک پرسید: «کدام یک برنده می‌شود؟»

پدربزرگ پاسخ داد: «به کدام یک غذا می‌دهید؟»

تضاد خود و ارزش‌ها

ما می‌توانیم خود را به عنوان شیوه‌ای که ترجیح می‌دهیم در مورد خودمان فکر کنیم و شیوه‌ای که می‌خواهیم دیگران در مورد ما فکر کنند، در نظر بگیریم.

در درون، خودخواهی ما را از احساسات آسیب‌پذیر، مانند گناه، شرم، غم و ترس محافظت می‌کند. مشکل همین است. ما نیازی به محافظت در برابر احساسات آسیب‌پذیر نداریم، زیرا آنها برای حفظ امنیت و سلامت ما تکامل یافته‌اند. ترس با محتاط و دقیق کردن ما، ما را ایمن نگه می‌دارد. گناه، شرم و غم، رفتاری را برمی‌انگیزند که از ارزش‌های ما پشتیبانی می‌کند و باعث می‌شوند همواره احساس اصالت کنیم.

وقتی نفس از ارزش‌های انسانی مهم‌تر باشد، غیراصیل به نظر می‌رسد و نیاز به دفاع مداوم دارد. دفاع از نفس تقریباً همیشه ارزش‌های انسانی ما را نقض می‌کند. (پیشنهاد می‌شود مطلب چگونه ارزش های خود را بشناسیم؟ را مطالعه کنید.)

تضاد احساسات و ارزش‌ها

احساسات بیشتر منعکس‌کننده‌ی تجربیات ما هستند تا اینکه چه کسی هستیم. آن‌ها به شدت به محیط واکنش نشان می‌دهند و به شدت تحت تأثیر حالات فیزیولوژیکی (خستگی، گرسنگی، تشنگی، سرما، گرما یا بیماری) قرار می‌گیرند. آن‌ها عمدتاً عادت‌مند هستند، به این معنی که با شباهت‌های درک شده و با تجربیات گذشته تحریک می‌شوند که می‌تواند ما را بارها و بارها مرتکب اشتباهات مشابه کند.

برخلاف خلق و خو، احساسات گذرا هستند. آنها در عرض چند دقیقه می‌آیند و می‌روند، مگر اینکه با تلاش برای تفسیر یا توجیه آنها، آنها را بزرگ و طولانی کنیم.

ارزش‌ها مربوط به خودِ ما هستند، نه آنچه تجربه می‌کنیم. آن‌ها در طول زمان ثابت هستند، به محیط واکنش نشان نمی‌دهند و بسیار کمتر تحت تأثیر حالات فیزیولوژیکی قرار می‌گیرند.

عمل کردن بر اساس ارزش‌ها، احساسات را تغییر می‌دهد؛ ما احساس اصالت بیشتری می‌کنیم، با احساس گناه، شرم و اضطراب کمتری پیش می‌رویم. اما وقتی بر اساس احساسات عمل می‌کنیم، خطر نقض ارزش‌های عمیق‌تر را به جان می‌خریم و باعث گناه، شرم، اضطراب، عصبانیت و رنجش بیشتری می‌شویم.

عمل کردن مداوم بر اساس احساسات، خطر از هم پاشیدگی هویت را به همراه دارد. در مقابل، عمل کردن مداوم بر اساس ارزش‌ها، حس محکمی از خود ایجاد می‌کند. (پیشنهاد می‌شود مطلب آیا تحت تأثیر احساسات خود هستید؟ را مطالعه کنید.)

احساسات را تأیید کنید اما بر اساس ارزش‌ها عمل کنید. برای مثال، دلم می‌خواهد سرزنش کنم، اما سعی می‌کنم اوضاع را بهبود بخشم. دلم می‌خواهد بحث کنم، اما سعی می‌کنم درک کنم.

هر از گاهی، همه ما در تناقضات طبیعت انسانی گیر می‌کنیم. در آن مواقع، بازگشت به اصل اول انسانیت، برای ما مفید است.

«پیشنهاد می‌شود از تست های شخصیت کلینیک روانشناسی آوان که به صورت رایگان در اختیار شما قرار داده شده است، برای شناخت و آگاهی بیشتر از خودتان استفاده کنید.»

مطالب مشابه:

به این محتوا امتیاز دهید

رزرو وقت مشاوره

تلفنی | آنلاین
اشتراک در
اطلاع از
0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها