نکات کلیدی این مطلب:
- داستانسرایی، آسیبهای روحی را به معنا تبدیل میکند.
- هدف در روایتهای فردی ریشه دارد.
- معنا به علاوهی هدف، مساوی است با خوشبختی پایدار.
کلینیک روانشناسی و مشاوره آوان – خوشبختی مقصد نیست؛ بلکه ترکیبی از معنا و هدف است. پس از سالها جلسات مشاوره با افرادی که به پایان عمرشان نزدیک بودند، به این باور رسیدهام که خوشبختی صرفاً به معنای احساس خوب، دستیابی به موفقیت یا اجتناب از درد نیست، بلکه همسویی عمیق درونی بین معنا و هدف است. پلی که این دو عنصر حیاتی را به هم متصل میکند، “داستانسرایی” است.

ساختار خوشبختی
خوشبختی را به عنوان ساختاری با دو ستون اساسی در نظر بگیرید:
- معنا، داستانی است که شما در مورد زندگی خود (به ویژه تلاشها، آسیبها و نقاط عطف) برای خودتان تعریف میکنید.
- هدف، کاری است که شما با آن داستان انجام میدهید. اقدام رو به جلو که انرژی، شفافیت و خوشبختی را به ارمغان میآورد.
اما این دو به طور خودکار به هم متصل نمیشوند. معنا در گذشته سیر میکند و هدف ریشه در حال و آینده دارد. برای همسو کردن آنها، به یک پل نیاز داریم. آن پل، داستانسرایی است.
معنا با داستانهایی که برای خودمان تعریف میکنیم آغاز میشود
همه انسانها سختیهایی مانند درد، فقدان، طرد شدن و ناامیدی را تجربه میکنند. اما آنچه این تجربیات را متمایز میکند، نحوه تفسیر افراد از تجربیات خود است. داستانسرایی روشی است که ما با آن گذشته و خودمان را درک میکنیم. این روشی است که ما از رنج خودمان معنا میسازیم.
دن مکآدامز (Dan McAdams) روانشناس روایی، مدتهاست استدلال میکند که ما «موجوداتی روایتگر» هستیم و هویت ما توسط داستان درونیِ در حال تکاملی که درباره زندگی خود میسازیم، شکل میگیرد. وقتی برای بازتعریف دردهای گذشته به عنوان منبعی برای رشد، شجاعت یا تابآوری وقت میگذاریم، در حال شکلدهی روایتی هستیم که ارزش و قدرت ما را تأیید میکند.
به این ترتیب، داستانسرایی به ما کمک میکند تا قهرمان سفر خودمان شویم. نه به این دلیل که بخشهای سخت را پاک میکنیم، بلکه به این دلیل که راهی پیدا میکنیم تا آنها را با عزت به پیش ببریم. (پیشنهاد میشود مطلب کنجکاوی، راهنمای شما برای معنا و تحقق را مطالعه کنید.)
چگونه داستانها هدف ما را تثبیت میکنند
اما داستانسرایی به معنا ختم نمیشود، به پایه و اساس آنچه که در آینده انتخاب میکنیم تبدیل میشود. آنچه برای ما ارزشمند است، آنچه ما را روشن میکند و آنچه که احساس میکنیم باید دنبال کنیم؛ همه اینها تحت تأثیر داستانهایی است که ما در مورد اینکه چه کسی هستیم و چه چیزهایی را از سر گذراندهایم، داریم.
برای داشتن زندگی هدفمند، به لنگرهایی نیاز داریم. مضامین، ارزشها یا بینشهایی که خود را به آنها متعهد میدانیم و اغلب، این لنگرها از معنایی که از طریق داستانسرایی ساختهایم، پدیدار میشوند.
اجازه دهید مثالی از یک مراجعه کننده به کلینیک آوان را برای شما بیاورم.
داستانی از فقدان و زندگی هدفمند
وقتی فقط هفت سال داشتم، پدرم که پزشک سرطان شناس بود را بر اثر آنوریسم مغزی ازدست دادم. در آن زمان، مرگ او ضایعهای غیرقابل باور بود. سالها وقت صرف کردم تا راهی برای کنار آمدن با مرگ پدرم پیدا کنم.
در نهایت، داستانی برای خودم تعریف کردم: مرگ پدرم مرا در مسیری قرار داد که راه او را دنبال کنم. با پزشک شدنم میتوانستم برخی از تحقیقات رها شده پدرم را که ناشی از مرگ زودهنگام او بود، جبران کنم. آن داستان برای من عمیقاً معنادار شد و غم و اندوه را به رسالت تبدیل کرد.
اما بیش از آن، به یک هدف تبدیل شد. پیمودن مسیر پزشکی، کاری بود که میتوانستم با خوشحالی و اراده انجام دهم. آن داستان نه تنها شخصیت من، بلکه آنچه را که با زندگیام انجام دادم، شکل داد.
بعدها، وقتی متوجه شدم که به سمت مراقبتهای آسایشگاهی کشیده میشوم، همین داستان عمیقتر شد. متوجه شدم که تجربه شخصی من با فقدان، دریچهای منحصر به فرد برای درک غم و اندوه دیگران به من داده است. میتوانستم داستانها (نه فقط توصیههای پزشکی) را با بیماران و خانوادههایشان به اشتراک بگذارم. با انجام این کار، فقط دیگران را شفا نمیدادم، بلکه دائماً هدف خودم را تقویت میکردم. (پیشنهاد میشود مطلب گم شدن در مسیر زندگی و 5 قدم برای یافتن دوباره خود را مطالعه کنید.)
سه روشی که داستانسرایی پلی میسازد
خب، داستانسرایی چگونه بین معنا و هدف پل میزند؟ سه روش اساسی وجود دارد:
- داستانسرایی به ما این امکان را میدهد که گذشتهمان را با شفقت و بینش مرور کنیم. به جای اجتناب از آسیب، آن را به روایتی از بقا یا دگرگونی تبدیل میکنیم.
- داستان سرایی، لنگرهایی برای عمل ایجاد میکند. وقتی معنای داستان خود را درک کردیم، میتوانیم بپرسیم: حالا چه؟ موضوعاتی که برای ما بیشترین اهمیت را دارند (شفا، ارتباط، عدالت، خلاقیت) میتوانند انتخابهای آینده ما را هدایت کنند.
- داستان سرایی به ما کمک میکند تا بیشتر و مفیدتر ارتباط برقرار کنیم. وقتی داستان خود را با دیگران به اشتراک میگذاریم، فقط هدف خود را بیان نمیکنیم؛ بلکه آن را به اجرا درمیآوریم. چه از طریق نوشتن، صحبت کردن یا صرفاً زندگی اصیل، داستانسرایی هدف ما را برای دیگران قابل مشاهده و قابل دسترس میکند.
داستانی که برای خودتان تعریف میکنید، آیندهتان را شکل میدهد
ما اغلب داستانسرایی را به عنوان سرگرمی (چیزی مختص کتابها یا فیلمها) در نظر میگیریم. اما داستانسرایی فراتر از سرگرمی است. داستانسرایی راهی است که ما به انسان بودن خود معنا میبخشیم. این راهی است که ما سختیهای گذشته را با احتمالات آینده پیوند میدهیم.
در واقع، تحقیقات از این ایده پشتیبانی میکنند. مطالعات برجسته جیمز پنبیکر (James Pennebaker) استاد بازنشسته روانشناسی در دانشگاه تگزاس در مورد نوشتن نشان داد افرادی که در مورد تجربیات مهم عاطفی خود مینوشتند، سالمتر، انعطافپذیرتر و امکان بیشتری برای یافتن بینش داشتند. به نظر میرسد داستانسرایی درمان است؛ نه فقط برای التیام گذشته، بلکه برای ساختن آیندهای بهتر. (پیشنهاد میشود مطلب خلاقیت از آشفتگی شروع میشود را مطالعه کنید.)
خب، داستان شما چیست؟
داستانی که درباره خودتان به خودتان میگویید مهم است. نه به این دلیل که باید بینقص باشد، بلکه به این دلیل که کلیدهای معنا و هدف را در خود دارد که در کنار هم نشاط پایدارتر ایجاد میکنند.
از خودتان بپرسید:
- چه سختیها و دردهایی را پشت سر گذاشتهام؟
- چه چیزهایی آموختهام؟
- الان با آن آموختهها چه میکنم؟
سپس، داستان خود را تعریف کنید. صادقانه تعریف کنید، بارها تعریف کنید و بگذارید شما را به سمت زندگیای که قرار بود داشته باشید، هدایت کند.
مطالب مشابه:
- کاوش معنا و ارزش در زمان آشفتگی
- شکوفایی، رقص جاودانهٔ نور در باغ وجود
- شش چالش رایج زندگی و نحوه کنار گذاشتن آنها
- تعریف کیفیت زندگی چیست و چگونه میتوان آن را افزایش داد؟
- 3 کاری که امروز می توانید انجام دهید تا معنای بیشتری به زندگی خود بیافزایید.
- چند ابزار اساسی از درمان آینده نگر (FDT)
- آگاهی، کلید زندگی کامل
- مسئولیت پذیری چگونه زندگی شما را تغییر میدهد
- نحوه تشخیص و رهایی از “ترحم به خود”
- عشق به خود برای هر روز
- طرحواره درمانی، غلبه بر میراث دوران کودکی
- تعریف مجدد موفقیت در زندگی