نکات کلیدی این مطلب:
- مغز حفظ امنیت شما را به شکوفایی ترجیح می دهد و برای رشد فردی باید از این خاصیت پیشی گرفت.
- کشف داستان هایی که رفتار روزمره ما را هدایت می کند، شجاعت می خواهد.
- در طول روز، ما باید از خود بپرسیم که کدام یک از داستانهای زندگی ما، اقدامات فعلی ما را هدایت میکند.
- ما می توانیم داستان های جدیدی را امتحان کنیم و روایت های خود را تا زمانی که احساس میکنیم واقعی هستند تکرار کنیم.
کلینیک روانشناسی و مددکاری آوان – مغز شما برای حفظ امنیت طراحی شده است. این هدف می تواند به شما کمک کند بدون فکر زیاد از خطر فیزیکی فرار کنید. با این حال مغز شما خطر فیزیکی را از ذهنی متمایز نمی کند و از شما می خواهد به جای اینکه با خطر امتحان کردن رویدادها و تجربیات جدید روبرو شوید (حتی زمانی که می دانید نتایج ایده آل نیستند.)، در مورد نتایج احتمالی مطمئن شوید.
نویسنده و روان درمانگر ویرجینیا ساتیر (Virginia Satir) می گوید: «مردم قطعیت رنج را به رنج عدم اطمینان ترجیح می دهند.» مغز شما، حفظ امنیت را بر خودشکوفایی ترجیح می دهد.
چرا احساسات بر منطق غلبه می کنند؟
بیشتر اوقات، شما کمی به برنامه های روزمره خود فکر می کنید. شما روزهای خود را با باورهای قدیمی زندگی می کنید و بدون هیچ سوالی رفتارهای خود را تکرار می کنید. این الگوها حتی زمانی که شما آگاهانه میل عمیقی برای تغییر برنامه خود دارید، نهادینه شده است. ممکن است شواهد زیادی داشته باشید مبنی بر اینکه رفتارتان به شما کمک نمیکند به خواستههایتان برای آینده برسید، اما در مقابل ایجاد تغییرات مثبت مقاومت میکنید، آنها را به آینده موکول میکنید و انتخابهایی را که مانع رشد شما میشوند، منطقی میدانید. شما ممکن است به شدت بخواهید به اهداف خود برسید، اما مغز شما نمی خواهد که احساس بی قراری یا ترس داشته باشید.
شما نه تنها از تهدیدات منفی مانند شکست یا رد شدن احتمالی اجتناب می کنید، بلکه ممکن است از رفتارهای مثبت مانند ادعای قدرت یا موفقیت خود اجتناب کنید.
مغز شما فقط در برابر ناراحتی تغییرات مقاوم نیست؛ تنبل است. دانیل کانمن (Daniel Kahneman) برنده جایزه نوبل، در کتاب خود با نام «سریع و آهسته فکر کردن» میگوید: “فکر کردن به تفکرتان نیاز به تلاش دارد.” شما تمایلی ندارید که تصمیمات و اقدامات خود را قبل یا بعد از تصمیمگیری زیر سؤال ببرید. حتی اگر از خود بپرسید که چرا کاری را انجام داده اید، احتمالاً به سرعت دلیلی برای اقدامات خود پیدا کرده و به فعالیت بعدی می روید. هنگام تصمیم گیری های معمولی، منطق به ندرت وارد عمل می شود.
متأسفانه، ممکن است یک حادثه یا بحران باعث شود تا حقیقت یک موقعیت آشکار شود. یک نتیجه مخرب می تواند دیواره های دفاعی مغز شما را بشکند. سپس به گذشته نگاه می کنید و خطاهای تفکر خود را می بینید. امیدواریم، قبل از اینکه حافظه شما بر درد غلبه کند و به همان رفتار ناخوشایند قبلی بازگردید، متعهد شوید که براساس آنچه از اشتباهات خود یاد می گیرید، تغییر ایجاد کنید.
به یاد داشته باشید، انسان ها صرف نظر از سطح تحصیلات به دست آمده، عقل گرایان چیره دستی هستند.
روایت های خود را تغییر دهید تا زندگی خود را تغییر دهید.
برای تغییر، ریسک کردن و حرکت رو به جلو، باید روایتهایی را بر اساس تجربیات گذشته کشف کنید که دستورالعملهای ذهنی را ایجاد میکنند و مغز شما برای هدایت رفتار امروزتان از آن استفاده میکند. دن مک آدامز (Dan McAdams)، استاد روانشناسی دانشگاه نورث وسترن می گوید: اهداف قدیمی، ارزش های منسوخ و ادراک منسوخ شده از خود، “صفحه های اصلی روایت زندگی” هستند که به شما احساس کاذب ثبات و اطمینان می دهند.
برای اینکه متفاوت از آنچه که به انجام آن عادت دارید فکر کنید و عمل کنید، باید جسارت را به کار بگیرید تا بر پردازش غیر ارادی مغزتان غلبه کنید. بررسی داستان ها یا روایتهای گذشته خودتان میتواند مغز شما را برای یادگیری باز کند و شما را آزاد کند که متفاوت از آنچه که معمولاً انجام میدهید عمل کنید. این درک می تواند باعث تنش ناراحت کننده شود، اما به رشد شما کمک می کند.
همه روایتهای شما منظرهای را ترسیم میکنند که فکر میکنید واقعیت است. جاناتون گوتشال (Jonathon Gottschall)، نویسنده کتاب حیوان قصه گو (The Storytelling Animal) میگوید: «روایات به قدری در همه جا حضور دارد که ما به سختی میدانیم چگونه زندگی ما را شکل میدهند.» شما هر روز زندگی خود را بر اساس روایت هایی که به یاد می آورید هدایت می کنید.
برای کمک به آشکار کردن روایات یا داستانها و الگو های ذهنی که مغزتان برای هدایت رفتارتان در طول روز استفاده میکند، کاری را که انجام میدهید متوقف کنید و این سؤالات و مراحل را در نظر بگیرید:
- از خود بپرسید: “چه چیزی در مورد کاری که انجام می دهم مهم است؟” افکار خود را بدون سانسور بنویسید.
- کلمات خود را طوری بخوانید که گویی شخص دیگری آنها را نوشته است. بپرسید: «چه باورهایی این افکار را شکل میدهند؟ چه فرضیاتی دارم که مرا از رفتار متفاوت باز می دارد؟»
- به انگیزه خود برای دفاع از انتخاب های خود توجه کنید. این عبارات رشته های ایده ای هستند که داستان شما را در کنار هم نگه می دارند. سپس ایده مخالف را با صدای بلند بگویید، حتی اگر به نظر مضحک باشد.
- خلاق بودن. چند فکر جدید را امتحان کنید. بر تغییر افکار و روایات خود مصمم باشید تا زمانی که احساس کنید کنترل بیشتری بر روایات زندگی و تفکر خود دارید.
- از خود بپرسید چه عاملی می تواند مانع تغییر شما شود. می ترسید چه اتفاقی بیفتد؟ اگر سعی کنید عادت و داستان جدیدی ایجاد کنید چه چیزی می توانید به دست آورید؟
- داستان جدیدی را که می خواهید در افکار خود جاسازی کنید، یادداشت کنید. حداقل دو بار در روز آن را بخوانید، صبح زود و قبل از خواب، تا زمانی که احساس کنید واقعی است.
به دلیل غرایز محافظتی، ممکن است به تنهایی با ارزیابی و تغییر داستانهای خود مبارزه کنید. وقتی شخص دیگری کلماتی را که میگویید و داستانهایی را که ظاهر میشوند خلاصه میکند، بازنویسی میکند و برای شما تکرار میکند، ممکن است بتوانید شکافهایی را در منطق خود ببینید. یاری گرفتن از روانشناس با تجربه را در نظر بگیرید تا به شما کمک کند افکار خود را بشنوید و از شما سؤالاتی بپرسد که به شما کمک می کند متوقف شوید، فکر کنید و نظر خود را تغییر دهید.
شما این قدرت را دارید که با مشاهده افکار خود، روایت های جدیدی خلق کنید و به اهداف خود برسید. شما حتی می توانید به افکار خود بخندید، بر قدرت آن غلبه کنید و اراده آزاد خود را برای انجام دادن، احساس کردن، باور کردن و رفتار متفاوت فعال کنید و متوجه رشدی شوید که می توانید به آن افتخار کنید.
مطالب مشابه:
- 10 ایده برای حمایت از سفر رشد فردی شما
- 10 اصل برای تبدیل شدن به انسان با ارزش
- 5 کاری که هر روز باید انجام دهید
- معنای عمیق تر آگاهی
- 7 نیرویی که تغییر در زندگی را بسیار دشوار میکند
- پاکسازی آوارهای عاطفی
- 2 نگرشی که برای خودشکوفایی باید پشت سر بگذارید
- 4 نکته برای تغییر و ایجاد عادتهای جدید.
- چگونه حلقه های افکار منفی را بشناسیم و متوقف کنیم؟
- چهار نکته برای رسیدن به خودآگاهی و تبدیل شدن به بهترین خود
- درمان تروما، التیام زخم های گذشته
- ترفند کثیف مغز مضطرب
عالی بود