نکات کلیدی این مطلب:
- روشی که ما اولین روابط خانوادگی خود را تجربه می کنیم، اغلب می تواند در روابط بزرگسالی ما تکرار شود.
- والد شدن زمانی اتفاق می افتد که کودک مجبور شود نقش مراقب را ایفا کند.
- اگر دختران مجبور شوند به روشهای نامناسب با سن رفتار کنند، این میتواند تأثیرات پایداری بر روابط آنها در آینده بگذارد.
کلینیک روانشناسی و مشاوره آوان – آرزو در خانوادهای بزرگ شد که مادرش که با مشکلات سلامت روان و بیثباتی مالی دست و پنجه نرم میکرد و برای حمایت عاطفی و سایر کمکها به شدت به دخترش متکی بود. آرزو از دوران کودکی مسئولیت خانواده را بر عهده گرفت، کارهای خانه را مدیریت کرد، از خواهر و برادر کوچکترش مراقبت کرد و به مادرش اطمینان عاطفی داد. این تغییر نقش به آرزو فرصت کمی برای لذت بردن از دوران کودکی داد. وقتی همسالانش آخر هفته ها مهمانی میرفتند و مدرسه نمی رفتند، آرزو نگران توانایی مادرش در پرداخت صورت حساب ها بود و سعی میکرد او را ترغیب کند که داروهای سلامت روانش را مصرف کند.
با انتقال آرزو به بزرگسالی، تأثیرات والد شدن همچنان بر او تأثیر می گذارد. او در روابط شخصی خود با محدودیتها دست و پنجه نرم میکرد، اغلب مسئولیتهای زیادی را بر عهده میگرفت و نیازهای خود را نادیده میگرفت. در محل کار، برای اثبات خود اغلب تلاش زیادی برای کمک به همکارانش میکرد که منجر به فرسودگی شغلی میشد. در روابط عاشقانهاش، آرزو احساس میکرد که مجبور است بیش از حد از شرکای خود مراقبت کند، تلاش میکرد به آنها کمک کند یا حتی آنها را تغییر دهد، که بازتابی از نقش مراقبتی دوران کودکی خود داشت. او با احساس “درماندگی و ناکافی بودن” به کلینیک آوان مراجعه کرد و در اولین جلسه بلافاصله گفت: “من همیشه احساس اضطراب می کنم.”
والد شدن زمانی اتفاق می افتد که کودک از نظر عاطفی و عملی مجبور به ایفای نقش والدین خود شود. در این پویایی، کودک نسبت به مراقبت از نیازهای عاطفی والدین احساس مسئولیت می کند و اغلب به منبع حمایت و اطمینان تبدیل می شود. کودک همچنین ممکن است مسئولیت های والدین، مدیریت وظایف خانه و تصمیم گیری را بر عهده بگیرد. این می تواند منجر به احساس گناه و مسئولیت ناروا در هنگام بروز مشکلی شود که آنها قادر به رفع آن نیستند و این باور را بیشتر تقویت می کند که در هر مشکلی که والدینشان با آن مواجه هستند مقصر هستند. (پیشنهاد میشود مطلب اثرات طولانی مدت داشتن والدینی با اختلال روانی را مطالعه کنید.)
ایفای نقش والدین ممکن است به دلایل مختلفی اتفاق بیفتد، اما اغلب به دلیل عدم وجود مراقبت سالم است. مانند والدینی که فرزند خود را به جانشین همسرشان تبدیل می کنند (در خانواده های ناکارآمد رایج است) ویا کودکانی که مسئول مراقب عاطفی یک یا چند نفر از اعضای خانواده خود می شوند، که این می تواند به دلیل بیماری روحی یا جسمی یا چیز دیگری باشد که مانع از این می شود که والدین بتوانند به طور مؤثر از خود و فرزندشان مراقبت کند.
اگرچه والد شدن کودکان میتواند برای همه جنسیتها اتفاق بیفتد، اما اغلب از دختر (بهویژه دختر بزرگتر) انتظار میرود که نقش والدین را بر عهده بگیرد. این احتمالاً به دلیل ترکیبی از انتظارات فرهنگی از زنان است که مراقب و حامل بار عاطفی خانواده باشند. همراه با این واقعیت که بسیاری از خانوادهها بر اساس جنسیت یا جنسیت درک شده فرزندان را به روشهای متفاوتی تربیت میکنند.
درک این نکته مهم است که تبدیل شدن کودک به والد همیشه هدفمند نیست. اغلب به دلیل عدم آگاهی از رفتار و عدم درک چگونگی تأثیر این پویایی بر کودک است. نمونه ای از این موارد کسانی هستند که در خانواده های تک والدی بزرگ شده اند، جایی که اتکا به بزرگ ترین فرزند برای امنیت خانواده ضروری بود. با این حال، صرفاً به این دلیل که به طور هدفمند انجام نشده است، تأثیراتی را که این تجربه بر بازماندگان میگذارد، از بین نمیبرد.
کودکانی که نقش والدین را ایفا میکنند، اغلب طیفی از صفات و رفتارها را در نتیجه به عهده گرفتن مسئولیت ها و نقشهای بزرگسالی در سنین پایین از خود نشان می دهند. در ادامه 10 نشانه را بررسی میکنیم که در اغلب بازماندگان دیده میشود. (پیشنهاد میشود مطلب چگونه با والدینی که از نظر عاطفی غافل هستند مرزبندی کنیم؟ را مطالعه کنید.)
مسئولیت پذیری بیش از حد: کودکانی که نقش والدین را بازی میکنند، اغلب احساس مسئولیت بسیار فراتر از سن و سال خود نشان می دهند. آنها اغلب بسیار متکی به خود و مستقل می شوند و از سنین پایین یاد گرفته اند به خود وابسته باشند.
اتکای افراطی به خود: دخترانی که والدینشان را «قوی» میدانستند، ممکن است کمک گرفتن از دیگران برایشان دشوار باشد. بسیاری از افراد با این احساس بزرگ شدند که انگار کسی را ندارند که به او تکیه کنند، اغلب به دلیل غیبت یکی از بزرگسالان برای حمایت. این اتکا به خود گاهی اوقات می تواند به مشکل در پذیرش کمک یا حمایت از دیگران تبدیل شود. این الگوی سمی باعث ایجاد احساس اضطراب و ترس در فکر کردن به دریافت کمک از دیگران می شود.
کمال گرایی: فشار برای برآورده کردن انتظاراتی که از آنها میرود، می تواند منجر به تمایلات کمال گرایی شود. در نتیجه، بسیاری از این افراد ممکن است برای جبران نارساییهای درک شده خود یا حفظ کنترل تلاش کنند تا در همه زمینههای زندگیشان از جمله تحصیلی، شغلی و مسئولیتهای فردی برتر باشند. آنها همچنین به دلیل بر عهده گرفتن مسئولیت بیش از حد به احتمال زیاد دچار فرسودگی زودرس می شوند. (پیشنهاد میشود مطلب کمالگرایی، دشمن موفقیت کودکان را مطالعه کنید.)
مشکل در تعیین مرزها: به دلیل قرار گرفتن زودهنگام آنها در برابر مسئولیت های بزرگسالان، چنین افرادی ممکن است با تعیین و حفظ مرزهای سالم مشکل داشته باشند. آنها ممکن است در تمایز بین نیازهای خود و نیازهای دیگران مشکل داشته باشند که منجر به مسائل مربوط به فضای شخصی و مراقبت از خود می شود.
نیاز کمک به دیگران: بسیاری از مراجعان دختری که نقش والدین را در کودکی داشتند، نیاز دائمی به مراقبت از دیگران را احساس میکنند، که گاهی اوقات به بهای از دست دادن نیازها و رفاه خودشان است. این ریشه در تجربیات اولیه آنها از نیاز به مراقبت از دیگران برای اطمینان از ثبات خانواده دارد. در نتیجه، در نهایت در روابطی باقی میمانند که باید «والد» یا بالغتر در رابطه باشند.
رفتار جنسی زودهنگام: تحقیقات نشان می دهد که تجربه تروما و بدرفتاری در دوران کودکی با شانس بیشتری برای رفتارهای جنسی پرخطر، از جمله رفتارهای جنسی زودهنگام، تعداد بیشتر شرکای جنسی و رابطه جنسی تکانشی مرتبط است (بخصوص برای دختران).
بسیار بالغتر به نظر می رسند: چنین کودکانی، به دلیل نقش های بزرگ سالانه ای که مجبور به ایفای آن هستند اغلب بالغ تر از همسالان خود به نظر می رسند. این بلوغ می تواند در رفتار، سبک ارتباطی و تصمیم گیری آنها نمایان شود. به عنوان یک فرد جوان، معمول است که بازماندگان فرزندپروری در موقعیتهای عاطفی و فیزیکی نامناسب با سن قرار میگیرند، زیرا الگوی رفتاری آنها بزرگتر از سنشان میباشد. بسیاری از دختران میگویند که در کنار مردان مسن قرار می گیرند و به دنبال روابطی هستند که در آن احساس اعتبار از نقش های مراقبتی خود داشته باشند.
نیاز به تأیید: کودکانی که نقش های بزرگ سالانه دارند، اغلب به دلیل تجربیات اولیه خود در جستجوی تأیید از طریق نقش های مراقبتی، نیاز شدید به تأیید دارند. عزت نفس آنها با برآورده کردن انتظارات دیگران ارتباط تنگاتنگی پیدا می کند، زیرا آنها درونی کرده اند که ارزش آنها با توانایی آنها در حمایت و راضی کردن اطرافیانشان سنجیده می شود. (پیشنهاد میشود مطلب راهنمای افزایش اعتماد به نفس و ایجاد عزت نفس + سوالات متداول را مطالعه کنید.)
مشکلات اعتماد: در بزرگسالی، بازماندگان اغلب به سمت روابط با اختلالات زیاد و شرکای عاطفی در دسترس کشیده می شوند. تجربیات اولیه آنها می تواند بر توانایی آنها در اعتماد به دیگران و ایجاد روابط سالم تأثیر بگذارد. آنها ممکن است با صمیمیت دست و پنجه نرم کنند یا نیاز دائمی به اثبات خود در روابط را احساس کنند.
احساس گناه و رنجش: آنها ممکن است احساس گناه یا رنجش را تجربه کنند یا به دلیل ناتوانی در برآورده کردن تمام انتظاراتی که از آنها وجود دارد مجبور به ایفای نقش هایی هستند که آنها را از دوران کودکی معمولی محروم کرده است.
اگر در عواقب بهبودی ناشی از ترومای دوران کودکی مشکل دارید، از درمانگر متخصص کمک بگیرید تا بتوانید به بهبودی برسید.
محمد امین مختاریان
مطالب مشابه:
- والدین حسود، دزدان خاموش خوشبختی
- سه دلیل اصلی رفتار بد فرزندان بزرگسال با والدینشان
- ایکاش والدینم احساسات را به من یاد می دادند
- 4 نکنه مهم برای آگاهی از احساسات کودکان
- 12 سوال در خصوص ترومای دوران کودکی
- نیمه تاریک توانمندسازی کودکان
- 4 مشکل عمده زندگی که ناشی از غفلت عاطفی دوران کودکی میباشد.
- 16 نشانهای که میگوید شما توسط والدین انتقادگر بزرگ شده اید.
- داشتن والدینی با اختلال شخصیت مرزی
- تشخیص محرومیت عاطفی از غفلت عاطفی
- شناخت تأثیر ترومای بزرگ و ترومای کوچک
- سرکوب احساسات و راهکارهایی برای جلوگیری
- اختلالات رفتاری کودکان