نکات کلیدی این مطلب:
- احساسات، بخشی درونی و جداییناپذیر از زندگی ما هستند که نمی توان آنها را نادیده گرفت .
- احساسات ما بیانی از عمیقترین خودمان هستند که وقتی گوش میدهیم میتواند بسیار مفید باشد.
- از یک توجه ساده به احساسات خود، می توان کمک های زیادی به دست آورد.
کلینیک روانشناسی و مددکاری آوان – بخش بزرگی از مردم در ترس مرگبار از پرسیدن یک سوال وحشتناک زندگی می کنند: “چه احساسی داری؟”
این معمولاً یک پرس و جوی عادی است که اغلب همراه با دقت یا نگرانی توسط همسر یا دوستی خوش نیت انجام می شود. اما اگر در خانوادهای بزرگ شدهاید که احساسات شما نادیده گرفته شده یا سرکوب شده است (بیتوجهی عاطفی دوران کودکی)، این سؤال میتواند تقریباً مانند یک اتهام یا چالش باشد.
به این دلیل که وقتی با غفلت عاطفی بزرگ می شوید، ممکن است یاد بگیرید که احساسات شما بی اهمیت و غم انگیز هستند و ممکن است نتوانید برخی از مهارت های بسیار مهم را یاد بگیرید، مانند اینکه چگونه احساسات خود را نام ببرید، آنها را در قالب کلمات بیان کنید، آنها را مدیریت کنید یا با دیگران اشتراک بگذارید.
البته، مواقعی وجود دارد که احساسات برای اکثر مردم واضح و آسان است. وقتی روز عروسی تان است، در مراسم تشییع جنازه کسی که دوستش دارید شرکت می کنید یا درگیر یک فاجعه یا رویداد آسیب زا هستید، احساسات شما در خط مقدم است و هنگامی که شما یک احساس قوی، مانند شادی خالص یا درد عمیق دارید، به راحتی می توانید آنچه را که احساس می کنید مشخص کنید.
اما شما هر روز از زندگی خود رویدادهای مهمی را تجربه نمی کنید و با این حال شما هنوز احساساتی در درون خود دارید، حتی در پیش پا افتاده ترین روزها. شما از نظر طراحی فردی احساسی هستید، مغز و بدن شما به این ترتیب سیم کشی شده اند. احساسات شما اطلاعات ارزشمندی را در اختیار شما قرار می دهد که نقشه راهی برای چگونگی زندگی کردن در اختیار شما قرار می دهد.
اگر آرزو می کنید که نیازی به احساس کردن احساسات خود نداشته باشید، تنها نیستید. اما دانستن این نکته مهم است: احساسات شما جوهر شخصیت شما هستند. آنها به شما کمک می کنند تا خود را بشناسید و به آن اعتماد کنید، با شما ارتباط برقرار کرده و به شما انگیزه می دهند و به شما در یافتن معنایی برای درک دنیا کمک می کنند. برای داشتن یک زندگی رضایت بخش، باید احساس کنید.
در زیر دلایلی را خواهید یافت که چرا توجه به احساسات خود می تواند کمک قدرتمندی به شما باشد. در حین خواندن این فهرست به خودتان فکر کنید. مکث کنید، توجه کنید و اجازه دهید احساسات شما همانطور که قرار است عمل کنند.
در لحظه زندگی خواهید کرد. وقتی از خود میپرسید “چه احساسی دارم؟” این سوال شما را در اینجا و اکنون قرار می دهد. شما نسبت به آنچه در درون و اطراف شما می گذرد جهت گیری می کنید و دیگر حواس شما پرت نیست.
رشد می کنید تا خودآگاه تر شوید. احساسات شما عمیق ترین بیان کننده شخصیت شماست. وقتی بتوانید مکث کنید و توجه خود را به سمت آنچه احساس می کنید معطوف کنید، به مغز خود کمک می کنید تا به بدن شما متصل شود. این فرآیند به شما امکان می دهد تا به دنیای درونی خود دست پیدا کنید، یکپارچه شوید و در نهایت آنچه را که نیاز دارید شناسایی کنید. دانستن آنچه احساس میکنید، میخواهید و نیاز دارید، این است که چگونه خودتان را واقعاً میشناسید.
تصمیماتی خواهید گرفت که مناسب شما باشد. وقتی به احساسات خود توجه می کنید، به زودی متوجه خواهید شد که چه چیزهایی را دوست دارید یا دوست ندارید، به چه چیزهایی علاقه دارید و چه چیزی شما را عصبانی، هیجان زده، غمگین، شاد، سرگرم و… می کند. پاسخهای احساسی شما به آنچه در اطرافتان اتفاق میافتد، شما را راهنمایی میکند تا تصمیمهایی مطابق با آنچه هستید بگیرید.
کمتر به آنچه دیگران فکر می کنند اهمیت می دهید. زمانی که با احساسات خود ارتباطی ندارید، یا زمانی که برای آنچه احساساتتان به شما می گویند ارزشی قائل نیستید، معمول است که به خودتان شک کنید. با شک به خود، در برابر صداها و نظرات دیگران آسیب پذیرتر هستید. با احساسات خود ارتباط برقرار کنید و برای آنها ارزش قائل شوید، تنها کسی که واقعاً می داند چه چیزی برای شما بهترین است، خودتان هستید.
احساس ارتباط بیشتری با دیگران خواهید داشت. وقتی احساسات خود را پایین می آورید، حس خود را نسبت به دنیای اطراف پایین می آورید. این امر شناخت و ارتباط با شمای واقعی را برای دیگران سخت می کند.
دیگران شما را معتبرتر و واقعی تر تجربه خواهند کرد. لحظه ای به کسی که تحسینش می کنید فکر کنید. چرا او را تحسین می کنید؟ ما تمایل داریم کسانی را که خودآگاهی دارند و دارای حس و انرژِی خوبی می باشند را تحسین کنیم. زیرا رفتارها، کردارها، انتخابها و ارتباطات آنها همسو است. اگر آنچه را که در درون می گذرد درک کنید و بپذیرید، دنیای بیرونی متوجه خواهد شد.
در تعیین محدودیت با دیگران بهتر خواهید شد. وقتی احساسات شما درک و مدیریت شود، بهتر می توانید احساسات خود را از احساسات دیگران جدا کنید. آگاهی عاطفی یک مرز نامرئی بین شما و دیگران ایجاد می کند که به شما اجازه می دهد تا مرزهای رابطه سالم را ایجاد کنید.
به جای اینکه احساساتتان شما را کنترل کنند، کنترل احساسات خود را خواهید داشت. هرچه بیشتر سعی کنید احساس نکنید، بیشتر در برابر احساسات خود ناتوان خواهید شد. وقتی بتوانید احساسی را که دارید نام ببرید، آن را پردازش کنید و بفهمید که چه کاری باید انجام دهید، قدرت را در دست دارید. بدون این آگاهی، احساسات شما و شاید حتی زندگی شما، ممکن است متلاطم به نظر برسد.
احساسات انرژی درون شماست و شما احساس توانایی خواهید کرد. تصور کنید فقط برای یک ثانیه عصبانی هستید. آیا آن حس غوغایی را در درون خود به یاد می آوردید که شما را به اقدام وادار کرد؟ این همان چیزی است که همه احساسات برای آن منظور می شوند: هدایت و انگیزه دادن شما به انجام کاری.
شما جهت و انگیزه بیشتری خواهید داشت. زمانی که متوجه انرژی درون خود میشوید و آن را احساس میکنید و روی آن تامل می کنید، انتخابهایی که به طور طبیعی انجام میدهید به دست میآید.
سلامت جسمانی شما مفید خواهد بود. بین سلامت عاطفی و جسمی شما ارتباط مستقیمی وجود دارد. تحقیقات نشان میدهد که نادیده گرفتن یا سرکوب احساسات میتواند منجر به تنش عضلانی، اختلال خواب، بیماری قلبی، فشار خون بالا، پرخوری یا کمخوری و مجموعهای از مسائل فیزیکی دیگر شود.
در زندگی خود احساس رضایت بیشتری خواهید کرد. توجه به احساسات شما مزایای خود را دارد. شما متوجه خواهید شد که چه کسی هستید، با دانستن اینکه راهنمای خود در زندگی هستید، انگیزه خواهید داشت، اعتماد به نفس و سهولت در انتخاب خواهید داشت و در نهایت احساس ارتباط بیشتری با خود و دیگران خواهید کرد.
آیا زمانی را که والدینتان احساسات شما را نادیده گرفتند به یاد دارید؟ اکنون می توانید برعکس آن را انجام دهید. می توانید از خود بپرسید که چه احساسی دارید و سپس به پاسخ خود گوش دهید. این بزرگترین گام در درمان غفلت عاطفی دوران کودکی شما است و می تواند تغییر عمیقی در زندگی شما ایجاد کند.
محمد امین مختاریان
مطالب مرتبط:
چهار نکته برای رسیدن به خودآگاهی و تبدیل شدن به بهترین خود
هشت نکته برای به دست آوردن و حفظ رفاه عاطفی
6 نشانه طرحواره بی اعتمادی و سوءاستفاده
سلام موضوع اینه که من در حالت معمولی در انجام هر کاری هیچ حس خاصی ندارم و عمده مواقع هم خنده هام و… الکی هستن حتی هیچ ترسی هم ندارم ولی خیلی به ندرت حسم رو تجربه میکنم. الان باید چیکار کنم که بتونم حسم رو تجربه کنم