نکات کلیدی این مطلب:
- فرهنگ های ما در ذهن و مغز ما حک شده و بر خصوصیات رفتاری ما تأثیر می گذارد.
- توضیحات مختلفی برای تفاوت بین فرهنگ ها از جمله جنبه های بوم شناسی وجود دارد.
- عواطف، شناختها، و برداشتهای ما از خود، همه تحت تأثیر فرهنگ ما هستند.
کلینیک روانشناسی و مددکاری آوان – قیاس معروفی که توسط انسان شناس معروف ادوارد تی هال (Edward T. Hall) در دهه 1970 ایجاد شد، فرهنگ را مانند کوه یخ تصور می کند. آنچه معمولاً توجه را در هر فرهنگی جلب می کند نحوه صحبت، لباس پوشیدن و رفتار مردم میباشد که صرفاً نکته مقابل مشاهده است. اکثریت قریب به اتفاق نشانه های فرهنگی که شامل ارزش ها، نگرش ها و ادراکات میباشد، در زیر سطح از دید پنهان می ماند.
ابهامات زیادی برای کشف در مورد بخش های عمیق تر کوه یخ وجود دارد، از جمله اینکه چگونه فرهنگ در ذهن و مغز ما حک شده است.
کریستینا سالوادور ( Cristina Salvador) روانشناس فرهنگی می گوید: «طبیعت پرورش یافته است. این بدان معناست که مشارکت مکرر در محیطهای فرهنگی میتواند نه تنها زمینه روانی، بلکه فیزیولوژی، پاسخهای عصبی، حجم ساختاری مغز و حتی ژنهای ما را نیز شکل دهد.»
بر اساس آخرین تحقیقات روانشناسی فرهنگی، در این مطلب به روش های مختلفی که فرهنگها خصوصیات روانی و رفتاری ما را شکل میدهند میپردازیم.
بوم شناسی
- ارزش های فرهنگی و کشاورزی. محصولاتی که به طور سنتی در جوامع مختلف کشت میشدند ممکن است باعث ایجاد تفاوتهای بزرگ در ارزشهای فرهنگی شده باشند. به عنوان مثال، کشت برنج کار فشرده و جمع گرایی را تقویت کرد، زیرا به همکاری میان مردم نیاز داشت. برعکس، زمینهایی که برای محصولات کمکار مانند گندم مناسبتر بودند و در نتیجه مردم نیازی به وابستگی زیادی به یکدیگر نداشتند، فردگرایی را پرورش دادند. محیط های ما می توانند بیش از آنچه تصور می کنیم بر ما تأثیر بگذارند. در واقع، 20 درصد از تفاوت های بین فرهنگ ها به جنبه های مختلف بوم شناسی ما نسبت داده شده است.
- ممنوعیت های مذهبی. یکی دیگر از پیوندهای غافلگیرکننده بین روان ما و محیط از ممنوعیت محارم ناشی می شود. در حالی که این ممنوعیت از داراییهای خانواده محافظت میکرد، ازدواج پسرعمویی «همنوایی، خویشاوندی، سنت و اطاعت از قدرت» را تقویت کرد. محققان بر این باورند که با تغییر تمرکز از نهادهای مبتنی بر خویشاوندان، جوامع حرکت به سمت ارزشها و ویژگیهای فردگرایانه از جمله «استقلال، خلاقیت و تمایل به اعتماد به غریبهها» را آغاز کردند.
- فرهنگ های سفت و سست. جوامعی که در طول تاریخ سطوح بالاتری از تهدید را تحمل کردهاند (از بلایای طبیعی گرفته تا جنگ) هنجارهای اجتماعی سختگیرانهتری دارند و به احتمال زیاد شهروندان را به دلیل مخالفت با هنجارهای اجتماعی مجازات میکنند. از آنجایی که بیماریهای عفونی به راحتی از فردی به فرد دیگر منتقل میشوند، تحقیقات نشان میدهد که هنجارهای خاص، بهویژه تمایل یک کشور به باز بودن برای ارتباط با غریبهها و انتخاب آزادانه دوستیها (تحرک رابطهای) گسترش سریعتر کووید-19 را پیشبینی میکند.
زندگی درونی ما
- احساسات روزانه. سالوادور می گوید: «برجستگی نسبی احساساتی که تجربه می کنید ممکن است توسط فرهنگ شما شکل بگیرد. افراد در فرهنگهای وابسته به یکدیگر تمایل به ابراز احساسات جذاب اجتماعی دارند. این احساسات چه مثبت باشند و چه منفی، باعث ایجاد ارتباط اجتماعی با دیگران می شود. تحقیقات اخیر به تغییرات جالبی در این گرایش ها در میان فرهنگ های مختلف وابسته به یکدیگر اشاره می کند. به عنوان مثال، آمریکاییهای لاتین تمایل دارند احساسات جذاب مثبت را ابراز کنند، در حالی که ژاپنیها بیشتر احساسات جذاب منفی را بیان میکنند. در مقابل، آمریکاییها و اروپاییها احساساتی را ابراز میکنند که از نظر اجتماعی غیرفعالتر است که استقلال فردی را ارتقا میدهد.
- طعم خوشبختی. بسیاری از ما برای شادی ارزش قائل هستیم. با این حال، بسته به اینکه اهل کجا هستیم، ممکن است شادی را تعریف، مفهوم سازی و ابراز کنیم. «در برخی از فرهنگها، شادی بیشتر دیالکتیکی و تقریباً متناقض تلقی میشود». حتی ترجیحات ما برای طعم خوشبختی می تواند بسته به فرهنگ ما متفاوت باشد. به عنوان مثال، تحقیقات در مورد عاطفه ایده آل نشان داده است که افراد از برخی فرهنگ ها (مانند هنگ کنگ) به طور ایده آل ترجیح می دهند احساسات مثبت را با برانگیختگی کم مانند آرامش تجربه کنند، در حالی که دیگران (مثلا آمریکایی ها) می خواهند احساسات مثبت را با برانگیختگی بالا مانند هیجان احساس کنند. این ترجیحات می تواند جنبه های مختلف زندگی روزمره را شکل دهد. از سلامتی گرفته تا قضاوت های اجتماعی.
- توضیح رفتار دیگران. تمایز تحلیلی در مقابل کل نگر سبک های شناختی می تواند بر نحوه توضیح رفتار دیگران تأثیر بگذارد. «وقتی کسی در هنگام رانندگی جلوی شما میپیچد، میتوانید به دو روش مختلف به آن فکر کنید. “شما ممکن است به طور خودکار یک ویژگی را نسبت دهید (چه راننده احمقی!). یا می توانید به عوامل موقعیتی فکر کنید که آن راننده را وادار به این کار کرده است (شاید او در شرایط اضطراری است و باید سریع به بیمارستان برود.) در روش اول تفکر (تحلیلی)، شما با قضاوت سریع در مورد خلق افراد (استنادهای خلقی) بر ویژگی های درونی آنها تمرکز می کنید. در حالت دوم، شما به عوامل بیرونی و زمینهای (استناد بر موقعیت) اهمیت بیشتری میدهید. سوگیری خلقی در فرهنگ های وابسته به هم ضعیف تر است.
خود مستقل در مقابل وابستگی متقابل
- اهداف مختلف. چه چیزی بر عزت نفس شما تأثیر می گذارد، موفقیت یا شکست؟ بسته به زمینه های فرهنگی ما، تمایلات ما برای خودسازی می تواند نحوه ساختن حس خودمان را شکل دهد. مطالعه اخیر، معیارهای عصبی یافتههای کلاسیک در مورد تفاوتهای بین خودسازی و انتقاد از خود در بین فرهنگها را بررسی کرد. «آمریکاییها در هنگام مواجهه با چالش ها، افزایش پاسخهای مغزی امواج آلفا را نشان دادند. آنها نه تنها بیشتر تحت تأثیر موفقیت های گذشته خود قرار گرفتند، بلکه به طور غیر ارادی بر موفقیت ها و تجارت خود در گذشته تکیه کردند.» در مقابل، شرکت کنندگان تایوانی الگوی مخالفی را نشان دادند و بیش از موفقیت تحت تأثیر شکست احتمالی قرار گرفتند. تفاوت در اهداف فرهنگی ما در مورد خود (اینکه چقدر خود ارزشمندی برای ما دارای اهمیت میباشد تا در رویارویی با چالش ها، احساسات مثبت و ویژگی های درونی را به حداکثر برسانیم) می تواند بر نحوه حفظ عزت نفس ما تأثیر بگذارد.
- استرس و راهبردهای مقابله ای. استرس همراه در زندگی روزمره ما حضور دارد. با این حال، فرهنگ میتواند نقش کلیدی در نحوه تفسیر افراد از استرس و همچنین استراتژیهایی که برای مقابله با آن استفاده میکنند، ایفا کند. به عنوان مثال، مطالعه اخیر نشان داد که کاناداییها برای مقابله با استرس بیشتر به استراتژیهای کنترل اولیه و نه ثانویه (مطابقت با خواسته های موقعیت) متکی هستند. جهت گیری کنترل اولیه به افراد این امکان را می دهد که بر محیط خارجی تأثیر مستقیم بگذارند تا استرس موقعیت را برای آنها کم کند. این مطالعه همچنین نشان داد که ژاپنیها در روش مقابله با استرسهای روزانه، با استفاده از استراتژیهای کنترل اولیه و ثانویه، انعطافپذیری بیشتری داشتند. فرهنگ همچنین می تواند بر نحوه معنا بخشیدن افراد به تجربیات استرس زا تأثیر بگذارد و به نوبه خود بر سبک مقابله آنها نیز تأثیر بگذارد (مثلاً با استفاده از پذیرش یا چارچوب بندی مجدد).
- شفقت به خود. شفقت به خود به نحوه ارتباط ما با خود در هنگام رنجش ها اشاره دارد. به گفته کریستین نف (Kristin Neff) روانشناس پیشگام در تحقیقات شفقت به خود، شفقت به خود از سه عنصر اصلی تشکیل شده است: «چگونه افراد به لحاظ عاطفی به رنجش ها واکنش نشان می دهند (با مهربانی یا قضاوت)، چگونه آنها از نظر شناختی وضعیت مخمصه خود را درک می کنند (به عنوان بخشی از تجربه انسانی) و اینکه چگونه به رنج های خود توجه می کنند (به شیوه ای آگاهانه یا بیش از حد شناسایی شده)». در طول دو دهه گذشته، هزاران مطالعه ارتباط قوی بین شفقت به خود و جنبه های مختلف رفاه (از کاهش آسیب شناسی روانی گرفته تا بهبود سلامت جسمی و روانی) را تایید کرده اند. در حالی که فرهنگ می تواند بر نحوه ارتباط افراد با خود تأثیر بگذارد (برای مثال، تحقیقات به تفاوت در میزان شفقت به خود در بین فرهنگ ها اشاره می کند)، به نظر می رسد مداخلاتی که شفقت به خود را ترویج می کنند مزایای مشابهی دارند. مهربانی با خودمان برای همه ما خوب است.
محمد امین مختاریان
مطالب مشابه:
- نقش صداقت یکپارچه + پنج راه برای زندگی با صداقت
- چرا مردم کشور فنلاند بسیار خوشحال هستند؟
- هنجارهای زندگی مدرن و “فقر زمانی”
- مشکلات خانواده های مدرن و دموکراتیک
- آیا افراد زیباتر پیشنهادهای شغلی بیشتری دریافت می کنند؟
- در آغوش بگیریم، بغل شویم و ببوسیم
- چرا مردم در گفتن کلمات محبت آمیز مردد هستند؟